شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم کز غمش سوزد دل اهل ولا یابن الحسن
در عـزای عـسگری آید ز نای اهل دل صد فغان همراه با شور و نوا یابن الحسن
آب شد شمع وجـودش زآتـش زهـر ستم خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن
در جوانی رفـت از دنـیا امام عـسگری شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن
این مصیبت را ز سوز سینه و با اشک و آه تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن
گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع گاه از فـقـدان آن نـور هدی یابن الحسن
دست رد بر سینهام امشب مزن زیرا که من با مـحـبـان تو هـسـتـم آشنـا یابن الحسن